ای دل آخر نشدی سیر ز محنت ای دل
به سر کوی بلا بیش مکن سر منزل
چند گویی ز دهان و لب و چشم و خط و خال
چند گویی ز ختا و ختن و چین و چگل
می زنم سر به سر از دست تو با دیو و بلیس
می روم در به در از کرده ی تو خوار و خجل
منزلم بر سر آتش بود و از گریه
سیل خون می رودم در عقب از هر محمل
چشم در پیش و سر افکنده بمانم از چه
از بس انکار به هر انجمن و هر محفل
در مقامات تحیر ز پس استخلاص
گاه مصروعم و گه مسرع و گه مستعجل
از پی خون تو هر جا که رسیدم در حال
به گواهی من افعال تو کردند سجل
نیم جان دارم و گر نیز برآنی که ز تن
قطع پیوند کنی دست فرو کن بگسل
من به هر چیز که کردی بحلت کردم و رفت
آن تو دانی و نزاری که کند یا نه بحل
چند گویم ز دل و جان، من و تسلیم و گر
دولتم دست دهد پای بر آرم از گل